کودک معصوم دررحم مادر چنان در آرامش وامنیتی بودکه بعد از به دنیا آمدن به همه اجازه میداد از اون نگهداری کنن گویی دنیای خوشبینی وامید او تمامی نداشت دنیایی سرشار از اعتماد چونکه ازجایی که آمده بود همه چیز امن وراحت بود نمیدانست به کجا آمده انگارهنوز درهمون عالم پاکی بود خودش ودنیا برایش پاک بود خدایی بود که فقط خوبیها رابرای اون به ارمغان آورده بود برای اوخطری وجود نداشت شایدم اون رو انکار میکرد چنان مشکلات راراهی اعماق وجودش کرده بود که وقتی گریه سر میداد آنها را میشد مشاهده کرد خوشبینی او مانند نوری در تاریکی برای دیگران وخودش بود او اصلا مشکلات را نمیدید چون اصلا آشنا نبود با مسئله ای و این پدرو مادرش رابه دوران کودکی خودشان میبرد.

1.داستان معصوم

اون ,خوشبینی ,مشکلات ,میداد ,نداشت ,اصلا ,بود که ,وقتی گریه ,گریه سر ,که وقتی ,کرده بود

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

artenis fanoosikhial natado مشتاقُ الیه در آغوشــــ تاریـکــــــــــی هنر حضور عفاف و حجاب دبیرستان 15 خرداد ناحیه 3 تبریز پارس موزیک تن